انگیزه ها و مبانی اتحاد و انسجام اسلامی

نويسنده: سید صادق حقیقت

انگيزه‏ها و زمينه‏هاى اتحاد مسلمين‏

در اين رابطه مى‏توان انگيزه‏هاو زمينه‏هاى متعددى را مطرح كرد(1)كه از آن جمله عبارت‏اند از:
الف)كم رنگ كردن مرزهاى جغرافيايى ساخته‏ى دست استمارگران اروپايى با از بين بردن ترس دولت‏هاى مسمان از هم ديگر و تبديل سوی ظن‏ها به حسن ظن‏ها؛
ب) تشكيل قدرتى حقيقى و فراگير براى تأمين امنيت همه‏ى سرزمين‏هاى اسلامى در برابر نقشه‏هاى شوم بيگانگان به ويژه صهيونيست‏هاى غاصب؛
ج) هم كارى گسترده در به كارگيرى نيروهاى متخصص و كارشناسان و اساتيد علوم و فنون جديد به جاى كارشناسان بيگانه به منظور هميارى در توسعه و پيشرفت متقابل؛
د) ارتقاى فرهنگى با مباحثه‏هاى گسترده و صميمانه براى حفاظت از فرهنگ اسلامى مشترك و ارزش‏هاى دينى در برابر تهاجم فرهنگى غرب، حفظ نسل امروز و فرداى ملل ملسمان از بى‏هويتى و افتادن در دام تبيلغات دشمنان اسلام و توسعه‏ى «دارالتقريب» براى رفع تضادهاى فرق مذهبى؛
ه) ايجاد شركت‏هاى فراملى با هدف جذب سرمايه‏هاى معطل و سرمايه‏گذارى در كشورهاى اسلامى با رعايت مناسبات و شرايط مناطق و سد عملى فرار اين سرمايه‏ها به بازارها، بانك‏ها و مراكز صنعتى اروپايى و آمريكايى؛
و) برنامه ريزى دولت‏ها براى حذف واگرايى‏ها و فرقه سازى يا فرقه گرايى‏هاى مذهبى، جلوگيرى از ايجاد بدبينى فرق اسلامى نسبت به يكديگر، حفظ احترام اهل مذاهب مختلف، هم‏سويى و هم‏فكرى علما و دانشمندان اسلامى بر گسترش ارزش‏هاى مشترك اسلامى، حفظ منزلت اسلام با رفتار و گفتار مبتنى بر انديشه و عقلانيت و پژوهش‏ها و تحقيقات مشترك اسلامى براى ارایه الگوهاى مشترك و حقيقى از اسلام به پژوهش‏گران جهان امروز؛
ز) اتخاذ مواضعى كلى و مشترك در قبال مسایل جهانى، از جمله حقوق بشر، اقتصاد جهانى، جهانى شدن و ...؛
ح) «همانگ كردن ديدگاهى كلى درباره‏ى اساسى ساختار حكومت اسلامى و نقش آن در زندگى سياسى اجتماعى.به طورى كه هم‏چون عرصه‏ى دمكراسى در جهان معاصر، هيچ تناقضى ميان شكل‏هاى مطرح شده براى حكومت پيش نيايد»(2)؛
ط)توافقات سياسى مشترك كارگزاران و ارایه‏ى ديدگاه‏هايى عمومى در موضع‏گيرى‏ها و مسایل سياسى -امنيتى جهان.
در اين كه اتحاد ملت اسلامى در شرايط فعلى روابط بين اصل ممكن است يا خير، بايد به مؤلفه‏هاى ديگرى پرداخته شود كه در مباحث بعد به آن‏ها اشاره خواهد شد.

4.3.4. مبناى اتحاد مسلمانان‏

قرآن كريم در موارد متعدد به باورهاى مشترك مسلمانان كه معيار و مبناى اتحاد آنان خواهد بود، اشاره كرده است، چرا كه اگر مبناى مشخصى در كار نباشد هر گروهى به آسانى ديگرى را كافر و از حلقه‏ى اتحاد خارج مى‏گرداند. از باب نمونه در آيه‏اى مى‏فرمايد:
(ءامن الرسول بما انزل اليه من ربه و المؤمنون كل ءامن بالله و ملئكته و كتبه و رسله لانفرق بين احد من رسله و قالوا سمعنا و اطعنا غفرانك ربنا و اليك المصير)(3)؛ پيامبر (خدا) بدان چه از جانب پروردگارش بر او نازل شده ايمان آورده است، و مؤمنان همگى به خدا و فرشتگان و كتاب‏ها و فرستادگانش ايمان آورده (و گفتند) ميان هيچ يك از فرستادگانش فرق نمى‏گذاريم و شنيديم و گردن نهاديم. پروردگارا، آمرزش تو را خواستاريم و فرجام به سوى است.
در اين آيه خداوند پس از آن كه فرمود: ايمان رسول خدا به وحى است كه به او نازل شد و همه باورها و دستور العمل‏هاى الهى در آن است، به ويژگى همه مؤمنان مى‏پردازد و مى‏گويد: آنان به خدا و ملائكه‏ى او كه واسطه‏ى فيض الهى اند و كتاب‏هاى آسمانى خدا، اعم از قرآن و آن چه به پيامبر پيشين نازل شده و نيز به همه‏ى پيامبران خدا ايمان دارند. اين ويژگى تنها به امت مسلمان اختصاص دارد و ديگر ملل و آيين‏هايى كه در شرق و غرب عالم وجود دارد، يا به انبياى مبعوث در مناطق ديگر جهان معتقد نيستند و يا به پيامبرى كه بعد از پيامبر آنان مبعوث شده اند، باور ندارند. ويژگى ديگرى كه همه‏ى انبيا را در آن مشترك مى‏دانند، اين است كه همه‏ى آنان بشر، بنده و رسول خدايند، مقام الوهيت و پرستش ندارند و فرزند خدا يا منسوب به او نيستند. اين باور به طور كلى اعتقاد به قرآن و محتواى آن است و پس از آن، شنيدن و پذيرش وحى (سمعنا) و قول دادن به اطاعت (اطعنا)، دستورالعمل‏هاى خدا و رسول خواهد بود و در نهايت، مغفرت براى گناهان و تأكيد بر باور به قيامت مى‏باشد (اليك المصير).
سؤال مهمى كه در اين جا مطرح مى‏شود، اين است كه چگونه مى‏توان امور فوق را مبنا و معيار اتحاد دانست، حال آن كه ايمان امرى تشكيكى خواهد بود؟ هر فردى از افراد بشر به ميزان استعداد خويش درك و فهمى متفاوت از ديگران نسبت به دريافت‏هاى خود از آيات الهى و متون دينى خواهد داشت و افزون بر آن دلبستگى‏ها و علاقه‏ى افراد انسانى به دنيا و ماديات و به تعبير ديگر، هواهاى نفسانى حتى وجود فهم‏ها و دريافت‏هاى يك‏سان را نيز به طور يك نواخت بر نمى‏تابند و برخى به كتمان كردن علم و آگاهى پرداخته و خويش را به بى راهه مى‏زنند و از اتحاد و وحدت دورى مى‏كنند. خداوند جواب اين سؤال را در آيه‏ى بعد داده، مى‏فرمايد:(لايكلف الله نفسا الا وسعها لها ما كسبت و عليها ما اكتسبت)(4)؛ خداوند هيچ كس را جز به قدر توانايى‏اش تكليف نمى‏كند. آن چه (از خوبى) به دست آورده به سود او، و آن چه (از بد) حاصل كرده به زيان اوست.
بنابراين، خداوند هر كس را به اندازه‏ى وسع و ميزان استعداد و فهم و توان پرهيز وى از گناهان و خود خواهى‏ها موظف مى كند و در اين راه آن چه از خطايا درست انجام مى‏دهد، پاداش و جزاى آن به او باز مى‏گردد. بر اين مبنا، در آيه‏اى ديگر مى‏فرمايد:
(يا ايها الذين ءامنوا اذا ضربتم فى سبيل الله فتبينوا و لاتقولوا لمن القى اليكم السلام لست مؤمنا...)(5)؛ اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، چون در راه خدا سفر مى‏كنيد (خوب) رسيدگى نماييد و به كسى كه نزد شما (اظهار) اسلام مى‏كند، مگوييد: تو مؤمن نيستى.
قرآن درباره‏ى منافقان كه در انتقادهاى خويش از پيامبر صلى الله عليه و اله و سلم، آن حضرت را زود باور معرفى مى‏كنند، مى‏فرمايد:
(و منهم الذين يؤذون النبى و يقولون هم أذن خير لكم يؤمن بالله و يومن للمؤمنين و رحمة للذين ءامنوا منكم) (6)از ايشان كسانى هستند كه پيامبر را آزار مى‏دهند و مى‏گويند:او زود باور است. بگو: گوش خوبى براى شماست، به خدا ايمان دارد و[سخن]مؤمنان را باور مى‏كند و براى كسانى از شما كه ايمان آورده‏ايد، رحمتى است.
اين آيه بيان‏گر دو نكته درباره‏ى رفتار پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مى باشد: يكى، آن كه آن حضرت به گونه‏اى زمينه را فراهم نموده بود كه افراد مغرض به آسانى حتى خود حضرت را نقد مى‏كردند و ديگر، ظاهر سخن افراد را مى‏پذيرفت و در پى رد و انكار و امتحان آنان در صدق و كذب نبود و اين سبب مى‏شد تا افرادى كه در ظاهر به خاطر مصالح خود تسليم شده بودند، خود را از جامعه اسلامى جدا ندانند و حضور آنان به تدريج زمينه علم و و باور را براى آنان فراهم كند. حتى اگر آن‏ها ايمان نمى‏آوردند نمى‏توانستن موضع خصمانه نسبت به پيامبر و مسلمانان اتخاذ كنند، حال آن كه اگر پيامبر شهادتين آنان را نمى‏پذيرفت و به آن‏ها مى‏گفت شما به دروغ شهادت به توحيد و رسالت مى‏دهيد آنان كه تعدادشان نيز كم نبود، به جبهه‏اى در مقابل اسلام تبديل مى‏شدند. كما اين كه قرآن آنان را تهديد كرده، مى‏فرمايد:
(لنغرينك بهم ثم لايجاورونك فيها الا قليلا ...× ملعونين اينما ثقفوا اخذوا وقتلوا تقتيلا)(7)؛ تو (پيامبر) را سخت بر آنان مسلط مى‏كنيم تا جز (مدتى) اندك در همسايگى تو نپايند. از رحمت خدا دور گرديده و هر كجا يافته شوند، گرفته و سخت كشته خواهند شد.
بنابراين، رفتار پيامبر هم مصالح آنان را در پى‏داشت، چنان كه قرآن به آن اشاره مى‏فرمايد: (...قل اذن خير لكم...)(8)؛ بگو: گوش خوبى براى شماست»؛ (...و رحمة للذين ءامنوا منكم...)(9)؛ براى كسانى از شما (ضعيف الايمان ها) كه ايمان آورده‏اند، رحمتى است و (اتخذوا أيمنهم جنة...)(10)؛ سوگندهاى خود را (چون) سپرى بر خود گرفته ايد». و هم وحدت نظر مسلمين را تأمين مى‏كرد. حال آن كه جدايى آنان از جامعه‏ى مسلمين اختلاف نظر را در پى داشت تا جايى كه خداوند آنان را مورد خطاب قرار داده، مى‏فرمايد:
(فما لكم فى المنفقين فئتين، والله اركسهم بما كسبوا تريدون أن تهدوا من اضل الله...)(11)؛ شما را چه شده است كه درباره‏ى منافقان دو دسته شده ايد؟ با اين كه خدا آنان را به [سزاى] آن چه انجام داده اند، سرنگون كرده است. آيا مى خواهيد كسى را كه خدا در گمراهى‏اش وانهاده است، به راه آوريد؟

5.3.4. گونه‏هاى اتحاد دول اسلامى

اتحاد دولت‏ها از نظر حقوقى شكل‏هاى مختلفى دارد: يونيورساليسم، رژيوناليسم،كنفدراسيون دولت‏ها، فدراليسم، اتحاد شخصى، اتحاد واقعى و هم‏گرايى دولت‏هاى ملى.(12) يونيورساليسم يا آرمان وحدت جهانى با توجه به مقتضيات روابط بين الملل در شرايط حاضر، امرى بعيد به نظر مى‏رسد و ممكن است صرفا «آرمان» مطلوبى تلقى شود. رَيوناليسم يا وحدت منطقه‏اى نظريه‏اى واقع گرايانه است و امروزه مورد توجه دولت‏هاى ملى مى‏باشد. تفاوت اساسى كنفدراسيون و فدراسيون دولت‏ها آن است كه استقلال دولت‏ها در كنفدارسيون حفظ مى‏شود، در حالى كه در فدراسيون دولت‏ها قاعده‏ى دستگاه‏هاى برتر، قاعده‏ى خود مختارى و قاعده مشاركت امرى پذيرفته شده است. در كنفدراسيون چون شخصيت دولت‏هاى عضو، حتى در سياست خارجى حفظ مى‏شود، استمرار و تداوم كم‏ترى به چشم مى‏خورد.
اتحاد شخصى يعنى جمع شدن دو يا چند دولت به گونه‏اى كه كاملا از حيث تشكيلات داخلى و صلاحيت بين المللى از هم متمايز بمانند، اما زير نظر حاكميت يك فرمان‏روا قرار گيرند. در اتحاد واقعى كشورها با قانون اساسى مستقل، نهادها و فرمانروايى مشتركى را تعريف مى‏كنند. در واقع، آن چه اتحاد واقعى بيش از اتحاد شخصى دارد، همين نهادهاى مشترك است. اين نوع اتحادها در تاريخ گذشته سابقه داشته است. برعكس، همگرايى دولت‏هاى ملى چيزى جز هم‏كارى و هماهنگى دولت‏ها در زمينه‏هاى سياسى، فرهنگى: اقتصادى و نظامى نمى‏باشد. در بحث بعد امكان تحقق گونه‏هاى وحدت بين كشورهاى اسلامى را با توجه به نصوص دينى محك خواهيم زد.

پی نوشت :

1. ر.ك: محمدباقر حكيم، همان ص 31.
2. همان، ص 33.
3. بقره(2) آيه‏ى 284.
4. همان، آيه‏ى 286.
5. نساء (4) آيه‏ى 94.
6. توبه (9) آيه‏ى 61.
7. احزاب (33) آيه‏ى 60 و 61.
8. توبه (9) آيه‏ى 61.
9. توبه (9) آيه‏ى 61.
10. منافقون (63) آيه‏ى 2.
11. نساء (4) آيه‏ى 8.
12. سيد صادق حقیقت، همان، ص424- 430.

منبع: مبانی اصول واهدف سیاست خارجی دولت اسلامی